روانشناسی دین



این کتاب به عنوان متن درسی برای دانشجویان رشته روان‌شناسی، الهیات و دین‌شناسی در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا توسط انتشارات سمت تهیه شده است.

فصل یک کتاب به تعریف روان‌شناسی دین، تاریخچه و روش‌شناسی آن می‌پردازد. فصل دو، نظریه‌های سه روان‌شناس مشهور: ویلیام جیمز، فروید و یونگ را بررسی می‌کند.
به ابعاد دین و دینداری و کاویدن شرایط فهم دینداری و دیدگاههای مربوط به ابعاد دین در فصل سه پرداخته شده است.

فصل چهار، اشاره‌ای مختصر به تاریخچه و روشهای اندازه‌گیری دینداری، مبانی نظری و مشکلات اندازه‌گیری دینداری دارد و فصل پنجم آثار دینداری در سطح فردی و اجتماعی و نیز هزینه‌های دینداری را بررسی می‌کند.

تأسیس رشته روانشناسی دین در مقطع کارشناسی ارشد

در جلسه 113 شورای تخصصی ارتقاء و تحول علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی تأسیس رشته روانشناسی دین در مقطع کارشناسی ارشد مورد بررسی قرار گرفت.

در ابتدای این جلسه با رأی اعضای شورا مهناز توکلی عضو گروه عرفان اسلامی دانشگاه شهید بهشتی، به عضویت کارگروه مطالعات ن شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی انتخاب شد.

در ادامه جلسه، گزارش کارگروه روانشناسی پیرامون تأسیس رشته روانشناسی دین در مقطع کارشناسی ارشد ارائه شد.

در این گزارش با اشاره به اشتراکات روانشناسی دین با روانشناسی و دین‌شناسی در تشریح اهداف این گرایش، نقد و بررسی نظریات رایج روانشناسی دین و تبیین نظریه اسلام در این بخش مورد اشاره قرار گرفته است.

از جمله مهمترین نظرات اعضا درباره موضوع جلسه تبیین دقیق تفاوت روانشناسی دین و روانشناسی دینی، وم نظریه پردازی در این زمینه به منظور پاسخگویی به نظریات مطرح، جدی‌تر گرفته شدن مبحث انسان‌شناسی دینی، دقت در ارائه سرفصل‌های گرایش مزبور و حفظ جنبه نقادی در این سرفصل‌ها، تربیت استاد توانمند به مبانی موضوع به منظور تدریس بهینه این گرایش، ترسیم ارتباط بین روانشناسی دین و روانشناسی دینداران، عدم اختلاط عنوان گرایش‌ها و سرفصل‌های ذیل گرایش، تقدم روانشناسی اسلامی بر روانشناسی دین، توجه به خاستگاه روانشناسی دین غربی و ابتناء این شاخه از روانشناسی بر مسیحیت و ارتباط میان روانشناسی دین و کلام جدید بود.

مخبر دزفولی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز در این جلسه در سخنانی گفت: آنچه که مشاهده می‌شود، وم تولید ادبیات و گفتمان پیرامون موضوع مهم و حساس روانشناسی دین است و متأسفانه در این زمینه ضعف جدی داریم.

وی افزود: به نظر می‌رسد روانشناسی دین» اولویت اصلی برای تلاش در مسیر تحول و ارتقاء علوم انسانی نیست و  مباحثی مانند روانشناسی خانواده» باید در اولویت قرار بگیرند. همچنین لازم است برنامه درسی با توجه به نظرات ارائه شده، اصلاح و ویرایش میشود.

مروری بر دیدگاه های چند تن از روانشناسان غربی در روانشناسی دین

در مقاله حاضر دیدگاه‌ نظریه‌پردازانی‌ که‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نظریة‌ خاصی‌ را به‌ طور مستقل‌ ارائه‌ کرده‌اند مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است. ابتدا نظریه‌ ویلیام‌ جیمز پیرامون‌ تجربیات‌ دینی‌ که‌ به‌ صورت‌ گزارش‌های‌ افراد مختلف‌ ارائه‌ شده‌ مطرح و نهایتاً‌ نظریة‌ ناهشیار به‌ عنوان‌ منبعی‌ برای‌ تجربیات‌ جذبه، عرفان، اشراق‌ و هرگونه‌ تجربیاتی‌ که‌ نوعی‌ ارزش‌ معنوی‌ دارد ارائه‌ شده‌ است.

اشاره: در مقالة‌ حاضر دیدگاه‌ نظریه‌پردازانی‌ که‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نظریة‌ خاصی‌ را به‌ طور مستقل‌ ارائه‌ کرده‌اند مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است. ابتدا نظریه‌ ویلیام‌ جیمز (1901) پیرامون‌ تجربیات‌ دینی‌ که‌ به‌ صورت‌ گزارش‌های‌ افراد مختلف‌ ارائه‌ شده‌ مطرح و نهایتاً‌ نظریة‌ ناهشیار به‌ عنوان‌ منبعی‌ برای‌ تجربیات‌ جذبه، عرفان، اشراق‌ و هرگونه‌ تجربیاتی‌ که‌ نوعی‌ ارزش‌ معنوی‌ دارد ارائه‌ شده‌ است. سپس‌ نظریة‌ گوردون‌ آلپورت‌ (1950) در خصوص‌ جهت‌گیری‌ مذهبی‌ درونی‌ و بیرونی‌ و تفاوتهای‌ هریک‌ با دیگری‌ مطرح شده‌ است. در ادامه‌ نظریه‌ اریکسن‌ (1968) در خصوص‌ ایمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نیاز حیاتی‌ انسان‌ بزرگسال‌ که‌ تحول‌ یافتة‌ ظرفیت‌ اعتماد کودک‌ به‌ جهان‌ و مادر است‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است. مفهوم‌ دیگری‌ که‌ از سوی‌ اریکسن‌ مطرح‌ شده‌ هویت» و بحران‌ هویت» است. این‌ مفاهیم‌ که‌ در بحث‌ شکل‌گیری‌ شخصیت‌ فرد مطرح‌ می‌شود با دینداری‌ ارتباط‌ پیدا کرده‌ است. همین‌ ارتباط‌ باعث‌ شده‌ است‌ تا برخی‌ از روان‌شناسان‌ مانند جیمز مارشیا (1980) و آدامز (1989) گرایش‌ به‌ دین‌ را به‌ عنوان‌ بخشی‌ از هویت‌ فرد در نظر بگیرند. در خاتمه‌ نظریه‌ فولر و لوین‌ (1980) کاملاً‌ توضیح‌ داده‌ شده‌ است. طبق‌ این‌ نظریه‌ ایمان‌ طی‌ شش‌ مرحله‌ تکامل‌ می‌یابد. این‌ مراحل‌ از کودکی‌ و نوجوانی‌ آغاز شده‌ و تا میانسالی‌ تحول‌ می‌یابد. علم‌ روان‌شناسی‌ طی‌ یک‌ قرن‌ گذشته‌ نسبت‌ به‌ پدیدة‌ مذهب‌ موضع‌گیری‌های‌ بسیار متفاوتی‌ داشته‌ است. اگر چه‌ ویلیام‌ جیمز و استانلی‌هال‌ به‌ عنوان‌ متقدمین‌ روان‌شناسی‌ در آمریکا نسبت‌ به‌ مطالعة‌ دین‌ توجه‌ خاصی‌ داشتند اما روند مطالعات‌ روان‌شناسی‌ در غرب‌ و خصوصاً‌ آمریکا حاکی‌ از عدم‌ توسعة‌ رغبت‌های‌ متقدمین‌ توسط‌ متاخرین‌ است. ویلیام‌ جیمز (1902) در کتاب‌ گونه‌های‌ تجربة‌ دینی‌ خود که‌ شامل‌ بیست‌ سخنرانی‌ وی‌ است‌ به‌ بررسی‌ انواع‌ تجربیات‌ دینی‌ پرداخته‌ است. وی‌ ضمن‌ استناد به‌ تجربیات‌ شخصی‌ افراد در حالات‌ جذبه، خلسه‌ و احساس‌ حضور نزد پروردگار به‌ مسئله‌ وحدت‌ وجود که‌ از مباحث‌ اساسی‌ در فلسفه‌ و عرفان‌ است‌ توجه‌ می‌کند (ویلیام‌ جیمز() 1356 صفحة‌ 109). دامنة‌ مطالعات‌ ویلیام‌ جیمز در زمینة‌ تجربیات‌ دینی‌ از کشور آمریکا فراتر رفته‌ و فرهنگ‌ شرق‌ را نیز در بر می‌گیرد. این‌ بررسی‌ها شامل‌ سرگذشت‌ غزالی‌ و اشاره‌ به‌ اشعار شبستری‌ در گلشن‌ راز نیز می‌شود. حاصل‌ این‌ مطالعات‌ منجر به‌ ارائه‌ یک‌ فرضیة‌ اساسی‌ در زمینه‌ روان‌شناسی‌ دین‌ می‌شود (ویلیام‌ جیمز() 1356 صفحه‌ 110). طبق‌ این‌ فرضیه،محتوای ناهشیار صرفاً‌ شامل‌ خاطرات‌ ناقص، تداعی‌ معانی‌ عجیب‌ و غریب‌ و مانند آن‌ نیست. بلکه‌ قسمت‌ ناهشیار شخصیت‌ انسان‌ می‌تواند منبع‌ و سرچشمه‌ بسیاری‌ از شاهکارها و آثار نبوغ‌ باشد. جیمز می‌گوید: به‌ هنگامی‌ که‌ مسئله‌ تصوف، عرفان، دعا و نیایش‌ را مورد مطالعه‌ قرار داده‌ بودیم‌ ملاحظه‌ کردیم‌ که‌ در زندگی‌ مذهبی‌ نقش‌ عمده‌ را فیض‌نهایی‌ که‌ از قسمت‌ ناهشیار ما می‌رسد بازی‌ می‌کنند. بنابراین‌ من‌ فرضیه‌ خود را اینطور قرار می‌دهم: این‌ حقیقت‌ برتر که‌ ما در تجربیات‌ دینی‌ با آن‌ ارتباط‌ پیدا می‌کنیم، بیرون‌ از حدود وجود فردی‌ ما هرچه‌ می‌خواهد باشد، درون‌ حدود وجود ما، دنبالة‌ ضمیر ناهشیار ما از اوست. وقتی‌ که‌ ما به‌ این‌ نحو پایة‌ فرضیة‌ خود را بر روی‌ امری‌ که‌ مورد قبول‌ دانشمندان‌ روان‌شناس‌ است‌ قرار می‌دهیم، با علوم‌ امروزی‌ تماس‌ خود را حفظ‌ کرده‌ایم؛ حال‌ آنکه‌ علمای‌ علم‌ کلام‌ چنین‌ تماسی‌ را ندارند» (ویلیام‌ جیمز() 1356 صفحه‌ 197). استانلی‌ هال‌ به‌ عنوان‌ اولین‌ رئیس‌ انجمن‌ روان‌شناسی‌ آمریکا(APA) نیز به‌ عنوان‌ یکی‌ از پیشکسوتان‌ روان‌شناسی‌ در آمریکا به‌ بررسی‌ دین‌ علاقمند بود و نشریه‌ای‌ را در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ تاسیس‌ کرد که‌ تا سال‌ 1915 چاپ‌ می‌شد. مقالات‌ چاپ‌ شده‌ در این‌ نشریه‌ عمدتاً‌ به‌ آموزش‌های‌ اخلاقی‌ و مذهبی‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ مربوط‌ می‌شد (استانلی‌ هال‌ 91 به‌ نقل‌ از ریچارد.اِل‌ . گورساچ() 1988). همانطور که‌ در ابتدای‌ مقاله‌ ذکر شد روان‌شناسان‌ موضع‌گیری‌های‌ متفاوتی‌ نسبت‌ به‌ بررسی‌ دین‌ در حوزة‌ علم روان‌شناسی‌ داشته‌اند. آنچه‌ که‌ در این‌ مقاله‌ بیشتر به‌ آن‌ توجه‌ می‌شود ذکر نظریاتی‌ است‌ که‌ مذهب‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ موضوع‌ مستقل‌ و حائز اهمیت‌ مورد توجه‌ قرار داده‌ و دربارة‌ آن‌ نظریه‌پردازی‌ کرده‌اند. و نه‌ کسانی‌ که‌ دربارة‌ انسان‌ نظریه‌پردازی‌ کرده‌اند و دین‌ را نیز مانند سایر موضوعات‌ مشمول‌ همان‌ نظریه‌ کلی‌ خود دانسته‌اند. همانطور که‌ در ابتدای‌ مقاله‌ اشاره‌ شد روان‌شناسان‌ موضع‌گیرهای‌ متفاوتی‌ نسبت‌ به‌ بررسی‌ دین‌ در حوزة‌ علم‌ روان‌شناسی‌ داشته‌اند. از میان‌ بینانگذاران‌ مکاتب‌ مختلف‌ در روان‌شناسی‌ زیگموند فروید با پدیدة‌ دینی، برخوردی‌ کاملاً‌ منفی‌ داشته‌ و به‌ صورت‌های‌ مختلف‌ کوشیده‌ است‌ تا اصالت‌ دین‌ را نادیده‌ بگیرد. از سوی‌ دیگر بنیانگذار رفتاری‌ نگری‌ جان‌ واتسن‌ (1925) نیز با توجه‌ به‌ اینکه‌ موضوع‌ علم‌ روان‌شناسی‌ را رفتار» قابل‌ مشاهده‌ و اندازه‌گیری‌ اعلام‌ می‌کند و با هرگونه‌ روش‌های‌ بررسی‌ درون‌ نگرانه‌ مخالفت‌ می‌کند و برای‌ بررسی‌ اعتقادات‌ مذهبی‌ مجالی‌ باقی‌ نمی‌گذارد (ال.بی.براون‌ () 1987 صفحه‌ 98). ریچارد گورساچ‌ (1988) که‌ به‌ بررسی‌ تاریخچة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ پرداخته‌ است‌ معتقد است‌ که‌ از دهة‌ 1930 تا 1960 در زمینه‌ روان‌شناسی‌ دین‌ مطالعه‌ مهمی‌ انجام‌ نشده‌ است. البته‌ گوردون‌ آلپورت‌ از سال‌ 1950 در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ کتاب‌ فرد و دینش‌ را تالیف‌ کرد که‌ بایستی‌ حرکت‌ او را در این‌ زمینه‌ حائز اهمیت‌ دانست. هنر آلپورت‌ این‌ بود که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ روان‌شناس‌ اجتماعی‌ با ارائه‌ نظریة‌ جهت‌گیری‌ درونی‌ و بیرونی‌ نسبت‌ به‌ دین‌ در انسان‌ توانست‌ مطالعات‌ روان‌شناسی‌ اجتماعی‌ در زمینة‌ تعصبات‌ نژادی‌ را با در نظر گرفتن‌ جهت‌گیری‌ مذهبی‌ فرد مورد مطالعه‌ قرار دهد (اِل.بی، براون() 1987 صفحه‌ 98). تقسیم‌بندی‌ آلپورت‌ در خصوص‌ جهت‌گیری‌ مذهبی‌ فرد توانسته‌ است‌ توجه‌ زیادی‌ را طی‌ سالیان‌ اخیر به‌ خود معطوف‌ دارد و در مطالعاتی‌ که‌ عامل‌ مذهب‌ مورد توجه‌ روان‌شناسان‌ باشد به‌ عنوان‌ یک‌ نظریه‌ کارآمد مورد استفاده‌ قرار گیرد. آلپورت‌ بر حسب‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ افراد، آنها را با دو جهت‌گیری‌ دینی‌ درونی‌ و بیرونی‌ تقسیم‌بندی‌ کرد. از نظر آلپورت‌ افراد مذهبی‌ با جهت‌گیری‌ درونی‌ ضمن‌ درونی‌ سازی‌ ارزشهای‌ دینی، مذهب‌ را به‌ مثابه‌ هدف‌ در نظر می‌گیرند. در حالیکه‌ افراد با جهت‌گیری‌ بیرونی، دین‌ را صرفاً‌ وسیله‌ای‌ برای‌ نیل‌ به‌ اهداف‌ دیگر در نظر می‌گیرند (آلپورت‌ و راس‌ 1967 به‌ نقل‌ از اِ‌ ی‌ فولتون() 1997). اخیراً‌ نظریه‌ آلپورت‌ در زمینه‌ جهت‌گیری‌ دینی بیرونی‌ به‌ دو مقولة‌ اجتماعی‌ و شخصی‌ بسط‌ یافته‌ است. طبق‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ افراد دارای‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ بیرونی‌ اجتماعی‌ از مذهب‌ جهت‌ نیل‌ به‌ اهدف‌ اجتماعی‌ سود می‌جویند، در حالیکه‌ در جهت‌گیری‌ مذهبی‌ بیرونی‌ شخصی‌ افراد از مذهب‌ جهت‌ کسب‌ امنیت‌ فردی‌ استفاده‌ می‌کنند (گورساچ‌ و مک‌ فرسون‌ 1989، کرک‌ پاتریک‌ 1989 به‌ نقل‌ از اِ‌ ی‌ فولتون() 1997). یکی‌ دیگر از روان‌شناسانی‌ که‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نظریه‌ای‌ راهگشا مطرح‌ کرده‌ است‌ اریک‌ اریکسن‌ است. اریکسن‌ که‌ یک‌ نو فرویدی‌ است‌ نسبت‌ به‌ دین‌ موضع‌گیری‌ مثبتی‌ دارد. وی‌ معتقد است‌ بین‌ نهادهای‌ اجتماعی‌ به‌ وجود آمده‌ در طول‌ تاریخ‌ زندگی‌ انسان‌ و نیازهای‌ روان‌شناختی‌ او ارتباط‌ وجود دارد. به‌ نظر اریکسن‌ دین‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نهاد اجتماعی‌ در طول‌ تاریخ‌ در خدمت‌ ارضأ اعتماد اساسی» بشر بوده‌ است. اریکسن‌ بر خلاف‌ فروید دین‌ را به‌ عنوان‌ بازگشت‌ به‌ دورة‌ کودکی‌ ندانسته‌ و آن‌ را برای‌ تامین‌ نیاز اعتماد اساسی‌ بشر ضروری‌ می‌داند (اریک. اریکسن() 1968 صفحه‌ 106).اریکسن‌ اولین‌ مرحلة‌ تحول‌ من» را به‌ عنوان‌ اعتماد» در برابر عدم‌ اعتماد» نامیده‌ و معتقد است‌ که‌ کودک‌ در اولین‌ مرحله‌ از تحول‌ شخصیت‌ خود به‌ تدریج‌ جهان‌ خارج‌ و مادر را به‌ عنوان‌ پدیده‌ای‌ قابل‌ اعتماد درک‌ می‌کند. وی‌ معتقد است‌ اعتماد» در دوران‌ کودکی‌ پایه‌ ظرفیت‌ ایمان» در بزرگسالی‌ را فراهم‌ می‌کند. ایمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نیاز حیاتی، انسان‌ را به‌ سوی‌ پذیرش‌ دین‌ سوق‌ می‌دهد (اریک. اریکسن() 1968 صفحه‌ 106). مفهوم‌ دیگری‌ توسط‌ اریک‌ اریکسن‌ مطرح‌ شده‌ است‌ که‌ با دین‌ ارتباط‌ پیدا می‌کند. این‌ مفهوم‌ عبارتست‌ از هویت» و بحران‌ هویت». مفهوم‌ هویت‌ که‌ توسط‌ اریکسن‌ مطرح‌ شد از سوی‌ جیمزمارشیا در یک‌ الگوی‌ چهار وضیعتی‌ هویت‌ توسعه‌ یافت. این‌ چهار وضعیت‌ عبارتند از: هویت‌ یافتگی، بحران‌ زدگی، دنباله‌روی‌ و آشفتگی. هریک‌ از چهار وضعیت‌ هویتی‌ تعریف‌ شده‌ از سوی‌ مارشیا در تجدید نظرهای‌ بعدی‌ با توجه‌ به‌ دو بعد عقیدتی‌ و بین‌ شخصی‌ تفکیک‌ شد (گرو توند و همکاران‌ 1982 و آدامز و همکاران‌ 1982 به‌ نقل‌ از اِ‌ی. فولتن() 1997). براساس‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ آدامز و همکارانش‌ به‌ ارائه‌ یک‌ پرسشنامه‌ جهت‌ سنجش‌ وضعیت‌ هویت‌ فرد تحت‌ عنوان‌ سنجش‌ عینی‌ وضعیت‌ هویت‌ من‌ توسعه‌ یافته» که‌ به‌ صورت‌ مخفف‌ باEOM - EIS مشخص‌ شده‌ است‌ اقدام‌ کردند (آدامز()و همکاران‌ 1989). البته‌ هنوز پژوهش‌های‌ انجام‌ شده‌ در زمینة‌ رابطة‌ دین‌ و هویت‌ بسیار اندک‌ است‌ و بدون‌ پژوهش‌های‌ کافی‌ نمی‌توان‌ به‌ دقت‌ ارتباط‌ این‌ دو مقوله‌ را با یکدیگر دقیقاً‌ مشخص‌ نمود (اِ‌ی. فولتن() 1997). علیرغم‌ پژوهش‌های‌ اندک‌ در این‌ زمینه‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ آدامز 1989 دین‌ را در کنار شغل، ت‌ و فلسفة‌ زندگی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ عنصر عقیدتی‌ در پرسشنامه‌EOM-EIS وارد کرده‌ است، خود نشان‌ دهندة‌ ورود دین‌ به‌ عنوان‌ یک‌ سازة‌ روان‌شناختی‌ در حیطة‌ روان‌شناسی‌ تحول‌ شخصیت‌ حائز اهمیت‌ است. پیشرفت‌های‌ بدست‌ آمده‌ در حوزة‌ تحول‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ و نیز مسلح‌ شدن‌ روان‌شناسی‌ به‌ روش‌ بررسی‌ تحولی‌ مفاهیم‌ و سازه‌های‌ روان‌شناختی‌ به‌ مطالعات‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نیز کمک‌ شایانی‌ کرده‌ است. فولر و لوین‌ 1980 (به‌ نقل‌ از وایتزمن‌ لورنس()1994) در زمینة‌ بررسی‌ ایمان‌ به‌ ارائه‌ نظریه‌ای‌ تحولی‌ شامل‌ شش‌ مرحله‌ پرداخته‌اند. این‌ نظریه‌ که‌ از برخی‌ جهات‌ به‌ نظریة‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ کلبرگ‌ شباهت‌ دارد، می‌تواند در مطالعة‌ ارتباط‌ دین‌ با متغیرهای‌ دیگر با توجه‌ به‌ مراحل‌ مختلف‌ ایمان‌ و سطح‌بندی‌ افراد در مراحل‌ مختلف‌ آن‌ کمک‌ شایانی‌ نماید. از نظر فولر ولوین‌ (1980) (به‌ نقل‌ از وایتزمن‌ و لورنس() 1994 صفحه‌ 119) ایمان‌ مذهبی‌ برای‌ افراد در سنین‌ مختلف‌ دارای‌ ساختار متفاوتی‌ است. این‌ دو نظریه‌پرداز ساختار ایمان‌ را مجموعه‌ای‌ از باورها می‌دانند که‌ در هر مرحله‌ تعیین‌ کنندة‌ چگونگی‌ عملیات‌ ذهنی‌ در استدلال‌ یا قضاوت‌ دربارة‌ موضوعات‌ مورد توجه‌ در حیطة‌ دین‌ است. به‌ طور خلاصه‌ شش‌ مرحلة‌ ایمان‌ از نظر فولر ولوین‌ (1980) به‌ ترتیب‌ زیر است: ‌ ‌مرحله‌ اول‌ - ایمان‌ شهودی‌ - فرافکنی: در این‌ مرحله‌ ایمان‌ بیانگر ابراز آرزوهای‌ کودک‌ است. کودکان‌ در سن‌ 3 تا 7 سالگی‌ دارای‌ جهت‌گیری‌ خیالبافانه‌ و تقلیدی‌ هستند، ولی‌ محتوای‌ فکر آنها دارای‌ الگوهای‌ نسبتاً‌ سیال‌ است. در مرحلة‌ اول‌ فولر همانند مرحلة‌ اول‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ کلبرگ‌ کودک‌ کاملاً‌ خود میان‌ بین‌ بوده‌ و در عین‌ حال‌ در خصوص‌ تابوهای‌ موجود در جامعه‌ نسبت‌ به‌ برخی‌ از اعمال‌ کاملاً‌ آگاهی‌ دارد. ‌ ‌مرحله‌ دوم‌ - ایمان‌ اسطوره‌ای‌ - سطحی: کودک‌ در این‌ مرحله‌ به‌ درونی‌ کردن‌ داستانها، اعتقادات‌ و جنبه‌های‌ مختلف‌ مربوط‌ به‌ فرهنگ‌ جامعه‌ می‌پردازد. اعتقادات‌ و قواعد اخلاقی‌ در این‌ مرحله‌ کاملاً‌ عینی‌ و سطحی‌ هستند. این‌ مرحله‌ با گسترش‌ و تصریح‌ شکل‌گیری‌ شخصیت‌ کودک‌ تحت‌ تأثیر ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ دیگران‌ همراه‌ است. ‌ ‌مرحله‌ سوم‌ - ایمان‌ ترکیبی‌ - قراردادی: در مرحلة‌ سوم‌ نوجوان‌ نسبت‌ به‌ دیدگاهها و باورهای‌ موجود در خارج‌ از خانواده‌ آگاهی‌ می‌یابد. بنابراین‌ در این‌ مقطع‌ ایمان‌ مذهبی‌ در خدمت‌ تدارک‌ جهت‌ یابی‌ منسجم‌ از دنیای‌ متنوع‌ و پیچیده‌ بوده، دیدگاههای‌ معارض‌ با یکدیگر را در یک‌ چارچوب‌ کلی‌ با یکدیگر ترکیب‌ کرده‌ وحدت‌ می‌بخشد. مرحله‌ سوم‌ اصولاً‌ در نوجوانی‌ آغاز می‌شود و به‌ اوج‌ خود می‌رسد و در عین‌ حال‌ برای‌ بسیاری‌ از بزرگسالان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ تعادل‌ جویی‌ دائمی‌ تلقی‌ شده‌ از این‌ مرحله‌ فراتر نمی‌روند. در مرحلة‌ سوم‌ اگر چه‌ شخص‌ دارای‌ یک‌ ایدئولوژی» است‌ که‌ شامل‌ مجموعه‌ای‌ از باورها و ارزشهای‌ بیش‌ و کم‌ باثبات‌ است، اما این‌ ایدئولوژی‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ واقعیت‌ مستقل‌ مورد بررسی‌ و آزمایش‌ قرار نمی‌دهد. ‌ ‌مرحله‌ چهارم‌ - ایمان‌ وابسته‌ به‌ طرز تفکر فردیت‌ یافته: مرحلة‌ چهارم‌ شامل‌ درونی‌ کردن‌ باورهای‌ فرد است. انتقال‌ از مرحلة‌ سوم‌ به‌ چهارم‌ بسیار حائز اهمیت‌ است. چون‌ با این‌ انتقال‌ نوجوان‌ و یا بزرگسال‌ باید مسئولیت‌ پذیرش‌ هرگونه‌ سبک‌ زندگی، ارزشها و تعهدات‌ عملی‌ نسبت‌ به‌ آنها را به‌ عهده‌ گیرد. ‌ ‌مرحله‌ پنجم‌ - بازنگری‌ در ایمان‌ تثبیت‌ شده: در مرحله‌ پنجم‌ علیرغم‌ تثبیت‌ اعتقادات‌ فرد که‌ طی‌ مراحل‌ قبل‌ شکل‌ گرفته‌ است، شاهد بروز یک‌ بحران‌ در اعتقادات‌ شخص‌ هستیم. این‌ تردید و بازنگری‌ نسبت‌ به‌ اعتقادات‌ در فواصل‌ نیمه‌ عمر انسان‌ رخ‌ می‌دهد. فولر و لوین‌ با استفاده‌ از مفاهیم‌ روان‌ تحلیل‌گری‌ مرحلة‌ پنجم‌ را مورد تجربه‌ و تحلیل‌ قرار می‌دهند. بنابر نظر آنها در این‌ مرحله‌ اطمینان‌ نسبت‌ به‌ ارزشها توسط‌ فشارهای‌ حاصل‌ از سرکوبی‌ بخش‌ هشیار شخصیت‌ در دوران‌ اولیه‌ زندگی‌ زیر سؤ‌ال‌ و یا مورد بی‌توجهی‌ قرار می‌گیرد. این‌ نظریه‌پردازان‌ از به‌ گوش‌ رسیدن‌ پیامهای‌ مربوط‌ به‌ جنبه‌های‌ عمیق‌ خود» سخن‌ می‌گویند. این‌ پیامها شامل‌ بازشناسی‌ انتقادی‌ بخش‌ ناهشیار اجتماعی‌ انسان‌ است. محتوای‌ دینی‌ پیامها عبارتند از: اسطوره‌ها، تصاویر آرمانی‌ و تعصب‌هایی‌ که‌ با توجه‌ به‌ تربیت‌ ناشی‌ از طبقات‌ اجتماعی‌ خاص، سنت‌های‌ مذهبی‌ و گروههای‌ قومی‌ بخصوص‌ عمیقاً‌ در سیستم‌ خود» فرد رسوخ‌ کرده‌ است. ‌ ‌مرحله‌ ششم‌ - ایمان‌ جهانی: همانطور که‌ در مرحله‌ ششم‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ کلبرگ‌ مطرح‌ شده‌ است، مرحله‌ ششم‌ از تحول‌ ایمان‌ نیز از جهت‌ وقوع‌ بسیار اندک‌ است. کسانی‌ که‌ مرحلة‌ ششم‌ ایمانی‌ جهانی‌ را تجربه‌ کرده‌اند، احساس‌ رابطة‌ نزدیک‌ و صمیمانه‌ بین‌ خود و جهان‌ پیرامون‌ خود را گزارش‌ کرده‌اند. تجارب‌ مطرح‌ شده‌ در مرحلة‌ ششم‌ تحول‌ ایمان‌ مبنی‌ بر احساس‌ رابطة‌ نزدیک‌ بین‌ فرد و جهان‌ پیرامون‌ را در نظریة‌ فولر تحت‌ عنوان‌ تجربة‌ اوج‌ در افراد خود شکوفا و نیز در توصیفات‌ تجارب‌ دینی‌ مطرح‌ شده‌ توسط‌ ویلیام‌ جیمز (1901) در کتاب‌ گونه‌های‌ تجارب‌ دینی‌ وجه‌ تشابه‌ بسیار زیادی‌ دیده‌ می‌شود. اگر چه‌ نظریه‌ فولر و لوین‌ به‌ عنوان‌ پایه‌ و مبنایی‌ نظری‌ امکان‌ پژوهش‌های‌ سازمان‌ یافته‌تری‌ را فراهم‌ می‌کند ولی‌ هنوز جمع‌بندی‌های‌ روشن‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نیازمند پژوهش‌های‌ متعددی‌ است. پیشرفت‌های‌ بدست‌ آمده‌ در حوزة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ ضرورت‌ انجام‌ پژوهش‌های‌ طولی‌ و استفاده‌ از روش‌های‌ تجربی‌ را از نظر برخی‌ از روان‌شناسان‌ مانند گورساچ‌ (1988) ( به‌ نقل‌ از راتیزمن‌ و لاورنس() 1994 صفحه‌ 120) محرز کرده‌ است. در این‌ مقاله‌ دیدگاه‌ چند تن‌ از روان‌شناسان‌ غربی‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ به‌ طور مختصر مطرح‌ شد. علت‌ انتخاب‌ نظریة‌ این‌ روان‌شناسان‌ در مقالة‌ حاضر و طرح‌ دیدگاه‌ آنان، علاقة‌ آنها به‌ دین‌ و مطالعة‌ آن‌ با نوعی‌ گرایش‌ مثبت‌ آنها به‌ دین‌ بوده‌ است. البته‌ ممکن‌ است‌ نظریات‌ روان‌شناسان‌ دیگری‌ را نیز بتوان‌ به‌ این‌ مجموعه‌ اضافه‌ کرد. چون‌ بررسی‌ کامل‌ دیدگاه‌ همة‌ روان‌شناسان‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نیازمند نقد و بررسی‌ مبانی‌ جهان‌بینی‌ و اعتقادات‌ هریک‌ از روان‌شناسان‌ نسبت‌ به‌ دین‌ است، بنابراین‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد تا دیدگاه‌ روان‌شناسانی‌ که‌ با استفاده‌ از روان‌شناسی، دین‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ متغیر خنثی‌ مانند سایر متغیرها در نظر می‌گیرند و یا حتی‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ ارزش‌ منفی‌ در نظر می‌گیرند جداگانه‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار گیرد. ‌ ‌پی‌نوشتها در دفتر موجود است.

 

 

منبع:خبرگزاری فارس


روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی وادیان با موضوع بررسی تأثیرات روانی دین در زندگی انسان است. روانشناسان دین افرادی هستند که تخصص های دیگر خود در زمینه های علوم انسانی را با دین یا نحوه ی وابستگی مردم به ایمان پیوند می زنند.

 

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری ایرنا، بنابر تعریفی عام هدف روانشناسی، شناختن مردم است و روانشناسان می کوشند با بررسی انگیزش ، شناخت و رفتار انسانی به این هدف دست یابند. در تقسیم بندی انجمن روانشناسی آمریکا از مجموع50 شاخه ی تخصصی در این علم که شامل تخصص های مختلفی مانند روانشناسی بالینی و اجتماعی و بسیاری انواع دیگر است، شاخه سی و ششم این تخصص ها مربوط به روانشناسی دین است که به بررسی انگیزه های مذهبی ، شناخت مذهبی و رفتار مذهبی و نقش دین در مراحل مختلف زندگی انسان می پردازد. بر اساس تحقیقات این گروه می توان اظهار داشت که تقریباً تمام جنبه های زندگی به نوعی با دین و معانی دین ارتباط دارند. بنابراین دین جنبه ای کارکردی دارد و بایستی دید که ایمان شخص از چه راه هایی بر جهان او تأثیر می گذارد.

مفهوم روانشناسی دین آن گونه که امروز از آن برداشت می شود از حدود قرن نوزدهم اروپا و با پیدایش رشته ی ادیان تطبیقی به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفت. البته دو رشته ی نوظهور دیگر در حوزه ی پزشکی در آن زمان نیز در رشد و اهمیت شاخه ی روانشناسی دین مؤثر واقع شدند. آن دو رشته عبارت بودند از روانشناسی اعماق ( Depth Psychology) که از دیدگاهی غربی به عنوان نخستین روش پژوهش نظام مند در باب ضمیر ناخودآگاه برای درمان بیماری های روانی بکار گرفته شد و دیگری فیزیولوژی روانشناختی ( Psychophysiology ) که از فیزیولوزی به عنوان کوششی برای جانشین سازی دستگاه و تکیه گاه فلسفی مربوط به نظریه ی ادراک ، با سنجش و آزمایشگری عینی ، انشعاب یافت. البته بر کسی پوشیده نیست مطالعه در باب ابعاد مختلف روح و اهمیتش در تعادل شخصیت انسان و نیز بکار گیری روش های دینی برای درمان نابسامانیهای روحی از قرن ها قبل در مباحث فلسفی ادیان مختلف در شرق و غرب عالم مطرح شده بودند. به عنوان مثال اندیشمندان و فلاسفه ی مسلمان از جمله ملاصدرا درباره ی 'علم النفس' یا همان شناخت روان نظریه ها و نکات بدیعی را ارائه نموده اند. ایشان رابطه ی نفس با بدن را شبیه به رابطه ی هر شکل فیزیکی عادی با ماده آن قلمداد نمی کردند و معتقد بودند ادغام همه ی شکل های فیزیکی با ماده ی خود به صورت ترکیب دو عنصر مجزا از هم نیست بلکه این عناصر کاملا در یکدیگرذوب می شوند و در هم می آمیزند تا اتحاد کاملی تشکیل دهند.

از نخستین افرادی که اثری مستقل تحت عنوان 'روانشناسی دین' منتشر کرد استارباک (99م) بود . نظریات او در این کتاب اگر چه بر پایه ی تحقیق از طریق پرسشنامه های متعدد و تحلیل و تفسیر آنها تهیه شده بود و با مخالفت برخی محافل دینی مسیحی مواجه شده بود اما در هر حال او در این اثر اعلام کرده بود که 'دین یک راز است و علم هرگز همه ی ابعاد آن را نخواهد شناخت'.

همین رهیافت را ویلیام جیمز که پیشتر نیز به اثر مشهور و تأثیر گذار او ' تنوع تجربه ی دینی' اشاره شد در سخنرانی های گیفورد که بالاترین گردهمایی فکری دانشمندان در غرب است اذعان داشت که ' دین ، عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در حیات انسان است .' رهیافت جیمز بیشتر بالینی و کمتر تجربی بود.

در ادامه ی گسترش پژوهش ها و تحلیل هایی که در خصوص روانشناسی دین مطرح شدند افرادی مانند زیگموند فروید (56- 1932م) که رهیافتی کاملاً خصمانه و مغایر با رویکردی که وجه ربّانی دین و تأثیرات آن بر روح و روان آدمی دارد ، ظهور کردند. نظریات فروید در باب دین که برای دوره ای از

که از شهرت برخوردار شده بود با ظهور برخی شاگردانش مانند کارل گوستاو یونگ (87- 1961م) که از مکتب او جدا شدند و روش روانشناختی مستقلی را پیش گرفتند مورد نقد و چالش فراوان واقع گشت و در بسیاری از موارد مردود اعلام شدند . هر چند شایان توجه است که تعلّق خاطر یونگ به دین ، اسطوره و سنن باطنی و نمادین نبود که او را از فروید جدا کرد بلکه ارزیابی مثبتش از دین به عنوان نمایانگر ابعاد روح به نحوی ژرف تر و جامع تر از استادش بود. در بین اندیشمندان مسلمان و حتی برخی ون دیگر ادیان ، آراء یونگ نیز به دلیل تعت با اهداف و آرمان های دین مورد تأیید واقع نشده است.

در ادامه ی مطالعات روانشناسی دین یکی از مباحثی که مورد توجه واقع شد در خصوص تکامل تصویر خدا در ذهن آدمی بود. لذا روانشناسانی مانند ژان پیاژه ( 86-1980 م) پژوهش های مهمّی را در باب دین در نظر کودکان انجام دادند . البته آغاز گر این پژوهش ها در غرب هانری کلاویه و در حدود سال 1931 میلادی بود.

یکی از پژوهش های جدّی و گسترده ای که در این موضوع انجام شد در حدود دهه ی 1970 میلادی و توسط الکایند بود که رشد آرای مذهبی در کودکان را متناظر با مراحل شناختی ایشان نشان داد. الکایند در سه بررسی جداگانه یک سلسله سؤالات را به ترتیب در اختیار کودکان یهودی ، کاتولیک و پروتستان قرار داد تا دریابد که آنها از هویّت و آرای مذهبی چه درکی دارند. مثلاً او در یک بررسی سؤالاتی از قبیل: 'تو مسیحی هستی؟' ، 'چرا؟' و یا سؤالاتی از قبیل 'دعا چیست؟' و ' دعاها به کجا می روند؟' را از کودکان پرسید.

الکایند و همکارانش دریافتند که در هر سه گروه میان پاسخ های کودکان شباهت های شناختی زیادی وجود دارد که وابسته به سنّ آنهاست و رشد آرای مذهبی تا حدّی متناظر با مراحل شناختی کودکان است . مراحل رشد شناختی که پیشتر پیاژه ( روانشناس سوئیسی ) آن را مطرح کرده بود . به این معنی که کودکان هر چه بزرگتر می شوند قادر به تفکر مذهبی انتزاعی تری هستند .

به عنوان مثال فروید تصویر خدا را در چهره ی پدر می دید و آن را نوعی فرافکنی پدر واقعی شخص به منظور رفع عقده ی ادیپ محسوب می کرد. البته رویکرد فروید کاملاً مخالف با رویکردی بود که مردم مذهبی اتخاذ می کنند. یونگ نیز اگر چه ' کهن الگوها' را در میزان ابعاد مفاهیمی که از خدا وجود دارند ، سهیم می دانست اما به هر حال او نیز به پیوند استوار بین نحوه ی تلقی کودکان از پدر واقعی شان و تصور آنان از خدا اذعان داشت.

از دید بسیاری از روانشناسان و تحلیل گران رفتاری، رفتارهای پدر و مادر تأثیر بسزایی در تلقی کودکان و نوجوانان از خدا دارد. به عنوان مثال نتایج یکی از پژوهش ها در این زمینه نشان می داد که افراد مایلند خدا را به صورت عشق مادری درک کنند و نه به صورت اقتدار پدری.

فنون فرزند داری تا حد زیادی با دین پیوند خورده است ' نان سی. زد ' معتقد بود که برخی از پدر و مادرها تصویر خدای عذاب دهنده را بکار می گیرند تا رفتار فرزندان خود را مهار کنند. در واقع پدر و مادرهای فاقد قدرت به نوعی ' ائتلاف با خدا' روی می آورند تا در فرمان بردار کردن فرزندان موفق شوند؛ که این امر پیامدهای منفی ای را در پی دارد و باعث می شود که کودکان به خاطر مشکلات همواره خود را سرزنش کنند و احساس کنند که باید فرمان بردار باشند.

دین نقش های درونی و ظریف تری را نیز در پرورش فرزند و به طور کلی پرورش روح و روان انسان ایفا می کند.

اما در هر حال روانشناسی دین که هدفش از دیگاه اسلامی بررسی مراتب اولیه ی رشد انسان و همسو شدن روح و ذهن او با مفاهیم دینی می باشد تا اکنون بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. حتی متأسفانه در این باب پژوهشی همه جانبه و مستقل از منظر قرآن و احادیث نبوی و تربیت دینی اسلامی که همسو با سیره ی نبوی باشد و آراء فلاسفه و اندیشمندان مسلمان را با تحلیلی روان شناسانه در برگیرد ، صورت نگرفته است.

در مجموع شاخه ی روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی و ادیان است که در کشور ما به دلیل عدم اختصاص رشته ای مستقل در تحقیقات دانشگاهی ، کم تر شناخته شده و به شکلی درخور مورد توجه واقع نشده است .
منبع:خبرگزاری ایرنا


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حضور و غیاب آکادمی تخصصی ناخن آوا آبی یه نویسنده خانه بهداشت شهدای باغ آسیا وبلاگ رسمی کانگورو دانلود خلاصه درس تئاتر معاصر ایران فروش بولت و مهره